یه داستان از راهکش و تجربه من
نوشته شده توسط : هوشنگ

یه کبوتر هیچ پر باهوش از پیش رفیقم آوردم میگم باهوش واقعا باهوش

 

بود خلاصه یه پر شد با کبوترها دو راهکش ریزه بعد 100کیلومتر اضافه

 

اش کردم سریع رفتم خونه ببینم کدوم سریعتر میاد دیدم با

 

سرعت100تاروی زمین خوابیده دارن میان جوجه یه پر هم قاطیشون

 

کیف کردم دیدمش ولی5تا کبوتر غریبه داخلشون بود همه کبوترام با

 

سرعت خیلی عجیبی خودشون رو انداختن داخل حیاط و نصفیشون روی بوم  نشستن

 

دوتا غریبه نشست سه تاشون ننشستن به راهشون ادامه دادن جوجه یه پر

 

حول کرد باهاشون رفت ما خوشحال گفتم اون بر میگرده خونه رو دید

 

مسیر رو بلده آقا ساعت3شد غروب شد نیومد اعصابم خورد

 

شد....میدونین چرا نیومد چون مسافت 2تا10کیلومتری چهار گوش مقصد رو

 

باید هر گوشه رو یک تا دو بار  بندازی تا به بوی محیط اطراف مقصد خوب آشنا

 

بشه ولی من وقت نکردم این نکته مهم رو انجام بدم ...

 

یه نصیحت!!!! اگه ماشین نداری که بری راهکش بدی بهتره کبوتر نبری توی مسابقه چون به قول شیاوش قمیشی هرکی بریزه شاهدونه فکر میکنه خداشونه!!! آهای خداش پس خوب براش خدایی کن!!! زبون بسته گناه داره میگن کبوتر هوش بالایی داره پس هیچ فرقی با انسان نداره!!!بهترین دونه بهترین دارو بهترین آموزش راهکش براش محیا کن...چون اگه به مقصد نرسید جایی گیر افتاد هروقت بالش رو باز کردن زور میزنه که مسیر رو پیدا کنه و هه ی غصه میخوره...پس خوب براش خدایی کن...

ویه نکته خیلی مهم وقتی کبوتر از راهکش  برگشت قرص ریکاوری حتما بهش بدین تا از فرم نیفته و عضله خالی نکنه...

 

اگه مطلب قابل توجه بود لایک یادت نره...مرسی

باتشکر ::::هوشی یکی یدونه





:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 30 / 8 / 1396 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: